در چه بستری «مشارکت مردمی» ارتقا مییابد؟
همیاری آگاهانه؛ همکاری آزادانه«مشارکت» امری ارادی است که در حیطه «قدرت» رخ میدهد. واگذاری بخشی از قدرت به مردم به منظور مشارکت اجتماعی و ایجاد احساس تعلق در آنان، شاه کلید مفهوم مشارکت است. مشارکت چند ویژگی اساسی دارد؛ اول اینکه «هدفمند» باشد. دوم، باید «آگاهانه» باشد و سوم اینکه ورود به عرصه مشارکت و خروج از آن باید «آزادانه» باشد. شخص باید در تمام مراحل مشارکت از جمله تصمیم گیریها نقش داشته باشد و همانگونه که «حقوق» و «قدرت» دارد، «وظیفه» و «مسئولیت» هم داشته باشد.
بدیهیترین داشته انسان «زندگی» است و مرگ فقدان این دارایی است. به تعبیری، مرگ «غیاب همه حضورها» است. به همین دلیل است که صحبت کردن در مورد مرگ دشوار است. دو واقعیت در مورد مرگ وجود دارد؛ نخست آنکه مرگ قطعی است و همه میمیرند و دوم اینکه مشخص نیست که چه کسی چه زمانی میمیرد. ترکیب این قطعیت و در عین حال پیشبینیناپذیری، مرگ را به امری عجیب بدل میکند، چراکه معمولاً امور قطعی، پیشبینیپذیرند.
«مشارکت» امری ارادی است که در حیطه «قدرت» رخ میدهد. واگذاری بخشی از قدرت به مردم به منظور مشارکت اجتماعی و ایجاد احساس تعلق در آنان، شاه کلید مفهوم مشارکت است. مشارکت چند ویژگی اساسی دارد؛ اول اینکه «هدفمند» باشد. دوم، باید «آگاهانه» باشد و سوم اینکه ورود به عرصه مشارکت و خروج از آن باید «آزادانه» باشد. شخص باید در تمام مراحل مشارکت از جمله تصمیم گیریها نقش داشته باشد و همانگونه که «حقوق» و «قدرت» دارد، «وظیفه» و «مسئولیت» هم داشته باشد.
همه ما به قلاب تکنولوژی گرفتار آمدهایم و تکنولوژی به سبب پاداشی که از رفاه به ما میدهد، به جبری عادتمحور در زندگیمان بدل شده است.
برخلاف تصوری که وجود دارد حوزه نفوذ سلبریتیها حوزه «رفتار سیاسی» نیست، بلکه بیشتر در حوزه «مصرفگرایی» است؛ مثل اینکه کجا خرید کنیم؟ با چه ماشینی رفت و آمد کنیم؟ چه رستورانی برویم؟ اوقات فراغتمان را چگونه سپری کنیم؟
1. «پاندمیها» بیماریهایی با فراگیری جهانی اما «اپیدمیها» بیماریهایی با گستره جغرافیایی کمتر هستند. اساساً وقتی به سابقه بیماریهای مسری مینگریم، درمییابیم که «جهان پساپاندمی» با «جهان پیشاپاندمی» تفاوتهای جدی دارد. این وقایع تأثیرات جدی بر نظامهای معرفتی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میگذارند.
باورمندان متأخر تایلوریسم به ۵ روز کار در هفته (به جای 6 روز کار مرسوم) توصیه کردند و رفتهرفته این میزان از کار و تعطیلات در تمام جهان گسترش یافت. همچنین با توسل به همین معیار است که برخی بر این باورند که تعداد روزهای تعطیل در هفته بار دیگر باید افزایش یابد و به ۳ روز در هفته (در برابر ۴ روز کار) برسد. این موضوع، اگرچه همچنان محل جدال است اما نکته مهم در این است که در این مجادلات، «کارایی اقتصادی» مهمترین و گاه یگانه معیار، تلقی میشود.
1. «کار» هم عادت و هم نیاز بشراست و شناسنامه انسان مدرن و پیشامدرن نیز محسوب میشود. بهطور مشخص با استقرار و توسعه شهرها و رشد صنعت، مشاغلی متناسب با صنعت مدرن در شهرهای بزرگ ایجاد شد و با تغییر شکلی که بهخاطر تفکیک اجتماعی و توسعه اجتماعی رقم خورد، عملاً نظم تازهای در کار برقرار شد که ما با تأخیر آن را تجربه کردیم.
1. شکاف بیننسلی از موضوعات مهمی است که متخصصان علوم اجتماعی و روانشناسی و علومتربیتی همواره به آن توجه داشتهاند. این انتظار که نسل جدید به پدیدههای تاریخی مانند کسانی بنگرد که خود در زمان وقوع آن حضور داشتهاند، امری محال و ناشدنی است.
از ویژگیهای خاص انقلاب اسلامی ایران نسبت به دیگر انقلابها «اخلاق» و «عدالت» است. اما اینکه از میان اخلاق و عدالت، کدام هدف غایی و کدام هدف واسط است؛ بیگمان «اخلاق» هدف غایی است، اما از طریق «عدالت». به عبارت دیگر، نخست عدالت، بعد اخلاق؛ چون عدالت، یک بحث ساختاری است و تعارفبردار نیست.
اجماع نداشتن بر مبانی گفتمانی انقلاب میتواند بر ساختارها و رفتارهای کارگزاران تأثیر عمیقی داشته باشد؛ چرا که آزمون و خطا را در عرصه اجرایی کشور بدنبال خواهد داشت. به این اعتبار، خوانشهای اجماعی از مفاهیم کلیدی در گفتمان انقلاب همچون عدالتاجتماعی، آزادی، مردمسالاری دینی، ماهیت و اهداف حکومت دینی، رابطه جمهوریت و اسلامیت، الگوی پیشرفت بومی دینی و... با مشارکت همه نخبگان علمی کشور میتواند این مفاهیم را تئوریزه کند تا بتوان بر اساس آن ساختارها را تقویت و همافزا و منسجم کرد.
حق انتقاد مردم از کارکزاران در قالب خیرخواهى و نه اغراض شخصی یا انتقام، از اموری است که از سوی حضرت امام خمینی(ره) مورد تأکید قرارگرفته است. ایشان ضمن اینکه اصل انتقاد را به جهت اصلاح و رفع نواقص و عیوب لازم برشمرده است، آن را ضامن رفع استبداد و حضور مردم در عرصه اصلاح امور میداند: «انتقاد براى ساختن، براى اصلاح امور لازم است.»
پرسش اصلی این مقاله در خصوص رابطه یا تناسب میان جامعه، مردم و مشخصاً نیروهای اجتماعی با سیاستها، برنامهها، هدفگذاریها، سندنویسیها و در نهایت اقدامات توسعهای در کشورمان است. به عبارتی، مسأله آن است که چه نسبتی میان «جامعه» و «توسعه» برقرار است. جذابیت طرح این سؤال از آن جهت است که «فرآیند توسعه ملی در ایران» بهطور طبیعی، روندی ادامهدار و پیوسته (به اصطلاح پروسهای) است، لذا همواره امکان طرح این پرسش مهم وجود دارد که نقش و جایگاه «مردم» در این روند یا پروسه چیست و چگونه است.
امروزه توسعه فرآیندی همه¬جانبه، متوازن و مستمر تلقی میشود، اما برخی از تحلیلگران ما بر ابعاد «اقتصادی» و «اجتماعی» سیاستهای توسعهای و برخی دیگر بر جنبه¬های «سیاسی» توسعه تمرکز می-کنند. این در حالی است که نقش و جایگاه «جامعه» کمتر مدنظر قرار میگیرد، حتی زمانی که از «توسعه انسانی» سخن گفته می¬شود، باز هم بحث در سطح دولت محدود میماند. باید بدانیم که هر بحثی درباره توسعه بدون توجه به لزوم پیوندخوردن توسعه با «منافع و مصالح جامعه» ناقص است.