روزنامه ایران:
ای حلزون
از کوه فوجی بالا برو
اما آرام آرام...
انگار معروفترین و جهانگیرترین هایکوی ژاپنیها، ملکه ذهن ساموراییها شده بود که آرام آرام، نوبرانهها و شگفتانهها را رو کردند و با ذبح مانشافت و لاروخا از کوه مقدس بالا رفتند و تکرار مکرر آتشفشانهای خاموش را به حافظه جمعی خویش سپردند.حلزون در شب تب آلود خاورمیانه از «نیپون کوکو» نماد شکوهمندی یک سرزمین، بالا رفت تا ابرها در چشمان فندقی صیادانِ هوکایدو و کیوشو بیوقفه ببارند و آفتاب بیدریغ، دست گرم سرزمین آفتاب تابان را بفشارد. چه کسی فکر میکرد نقشههای تاکتیکی هاجیمه موریاسو، دو غول بزرگ فوتبال جهان را در کمتر از چند روز به غارهای حسرت و حرمان بفرستد تا پس از آخرین نمایش آبیهای سختکوش در طلیعه دسامبر، سینه چاکان جزایر اسرار آمیز، زیر سایه درختان ساکورا- گیلاس- خوشبختی را در آغوش گرم بگیرند و فوتبال را به بهانهای برای فراموش کردن آلام خود تلقی کنند.به آهنگی بدون نت برای سرخوشی رودهایی که به وقت دلتنگی زار زار میگریند.بله این امواج مرگبار یوکوهاما و کوبه بودند که در یومالحساب «وانارو اندو، گوندا، یوشیدا، ناگاتومو، ساکای و اوساکا» سر به ساحل کوبیدند و سبزه روهای آندلس و چشم آبیهای راین را توأمان در گردابی چنین هائل غرقه کردند تا شب تاریک و بیم موج گریبان هانسی فلیک و لوییس انریکه را بگیرد و جمال موسیالا در میانه آوردگاه به جوان ناکام فستیوال قرن بدل شود.هوالباقی...
در شبی که تیکی تاکا مقهور نمایش بیبدیل آسیاییها شد و سوزنبانی به نام انریکه کنار نیمکت نفرین شده طعم استیصال را چشید، آتش بازی آبیها سبب ساز تحقیر ماتادورها شد و کمی آن سوتر رباتهای مانشافت را از کار انداخت و از جام دیپورت کرد تا جهان در برابر مردانی که آواز پرواز در جانشان نشسته و بال گشایی تا آسمان هفتم را در دستور کارشان قرار داده بودند، لختی خبردار بایستد و به عشق موریاسو و پسرانش شورانگیزترین هایکوها را بخواند. حالا دیگر غولهای باقی مانده در جام آماده باشند. بیهیچ مداهنه رعشه بر جان رقیبان خواهد افتاد اگر اخلاف کازویوشی میورای کبیر همچنان بر طبلها بکوبند و جانهایشان در کشاکش یک جام، دشتی شود برای آسودن هیروشیما و ناگاساکی که هنوز زخم ناسور و عمیق بمباران اتمی را در باد و بوران کوران هوا بر جسم خسته و شکسته خویش حس میکنند.
انتهای پیام/