این رمان فضای سیاسی سال 1342 و قیام مردم ورامین و پیشوا و حرکت آنها بهسمت تهران را به تصویر کشیده است. البته نویسنده تمام این وقایع را در بستر فضای زندگی یکی از لوطیها و رفقایش و اتفاقاتی که برای او و خانوادهاش افتاده، با استفاده از اصطلاحات رایج بین آنها به کام خواننده ریخته است.
روزنامه ایران: این رمان فضای سیاسی سال 1342 و قیام مردم ورامین و پیشوا و حرکت آنها بهسمت تهران را به تصویر کشیده است. البته نویسنده تمام این وقایع را در بستر فضای زندگی یکی از لوطیها و رفقایش و اتفاقاتی که برای او و خانوادهاش افتاده، با استفاده از اصطلاحات رایج بین آنها به کام خواننده ریخته است. سالار که شخصیت اصلی داستان است، بهدلیل فقر و نیاز مالی، وارد دسته اسماعیل هفتخط، سردسته لوطیهای ورامین میشود. دربار و سرلشکر پاکروان به اسماعیل هفتخط مأموریت دادهاند تا با کمک پاسگاه، غائله و راهپیمایی مردم ورامین و پیشوا را سرکوب کنند. لوطیها با سلاح سرد و قمه و نیروهای نظامی با اسلحه، به مردمی که با کفن آمده بودند، حمله میکنند. مردم مجبور میشوند بهسمت بیابان و گندمزارهای اطراف فرار کنند. سالار نیز برای پیداکردن دو فراری وارد گندمزار میشود که اتفاقات دیگری برای او رقم میخورد و مسیر زندگیاش را تغییر میدهد. جامانده از پسر روایت مردمانی است که در تنگناها و سختیهای زندگی، کمکحال و دستگیر یکدیگرند. قصه پدر و پسری است که ناخواسته در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند؛ عدالتخواهی و آزادی از یک طرف و سرکوب و زد و خورد و نابودی ازطرف دیگر. خواندن این رمان آدم را یاد رستم و سهراب شاهنامه میاندازد؛ حتی تشابه اسمی پسر این داستان با پسر آن داستان؛ با این تفاوت که در شاهنامه، رستم سهراب را میکشد اما در اینجا سالار سهراب را نجات میدهد. همچنین، هر دو شخصیت اصلی پهلوان و لوطی زمانه خود بودهاند. نویسنده بهخوبی توانسته است یک واقعه تاریخی صرف، یعنی راهپیمایی مردم پیشوا را در قالب یک داستان و درام اجتماعی با حواشی متعدد و شخصیتهای متنوع که ذائقه مخاطب را شیرین میکند، عرضه نماید. سالار این داستان که سرخورده از اهانتها و شکستهای زندگی است، در مسیر باطل خود که بطالت و سرگردانی اوست، ناگهان در دل تاریک شب، راهش را پیدا میکند.نویسنده در لفافه این مطلب را به ذهن القا میکند که از دل تاریکی میتوان به روشنایی صبح و هدایت رسید. سالار در تاریکی شب، بهدنبال فراریای است که در گندمزار مخفی و گم شده است؛ اما به آنچه سالها دنبالش بود، دست پیدا میکند؛ بدن نیمهجان و تیرخورده سهراب. در لایه دیگری از داستان، نویسنده به اصل مهم و کلیدی اشاره میکند که تربیت درست است. سالار اگرچه بهدلیل محیط زندگیاش سمت کفتربازی و قمهکشی و لوطیگری رفته، اما چون مادری باسواد و فاضل در کنارش بوده، جوهره تربیت و مرام و مردانگی در وجودش نهادینه شده است. درباره سهراب نیز این موضوع انعکاس دارد. سالار چهار سال بالای سر فرزندانش نیست و مادرشان، آذر، نیز تمام تلاشاش را در تهیه معاش آنها کرده است؛ اما آقادایی جمشید تلاش بسیاری برای تربیت درست سهراب میکند؛ بهگونهای که وقتی سالار او را میبیند، به حالش غبطه میخورد.
مرضیه نفری، نویسنده موفق در حوزه رمان بزرگسال، در کارنامه حرفهایاش کتابهای «مردم دارند چرت میزنند»،« قصه سکوت» و «سایهها جلوترند» را دارد و بهتازگی، کتاب «جامانده از پسر» را روانه بازار کرده است. وی در کارنامهاش آثاری را هم برای نوجوانان قلم زده است که از جمله آنها میشود به شبهای بیستاره اشاره کرد. مالک به گفته خودش، نویسندگی را دوست دارد و گاهگاهی داستان مینویسد. او مدتی نیز نویسندگی برنامههای رادیویی را بر عهده داشته است. مالک تدریس داستاننویسی در دانشگاه، حوزه هنری، فرهنگسراها و کتابخانهها را نیز در کارنامهاش دارد.
خانم نفری ایده این کتاب چگونه به ذهن شما رسید؟
پنج، شش سال پیش، صحنهای در ذهنم داشتم و مدام به آن فکر میکردم. دو سال، در ورامین زندگی کردهام و با آنجا آشنا هستم. مکان صحنه، پل باقرآباد ورامین است. پل باقرآباد، ورامین را به تهران میرساند. روی این پل اتفاقاتی افتاده بود که برایم خیلی مهم بود. مدتی، داشتم روی اسناد سال 1342 کار میکردم. طبق صحنهای که در ذهن و اطلاعات تاریخیای که داشتم، به این نتیجه رسیدم که داستان باید همین جا در منطقه ورامین شکل بگیرد. در واقع، ایدهاش اینگونه شکل گرفت.
چه بازخوردهایی از نگارش این اثر گرفتهاید؟
نسبت به کتاب قبلی، بازخوردها کمتر بود؛ چون در وضعیت کرونا منتشر شد و جلسات تعطیل بود. هنوز هم جلسات نقد مفصل برایش برپا نشده است؛ ولی تا آنجا که خوانده شده و دربارهاش صحبت کردهایم، کار را دوست داشتهاند؛ به خصوص از چند تا از شخصیتهای کار خیلی اسم برده شد. مثلاً خوانندگان شخصیت سیمرغ را خیلی دوست داشتهاند، یا شخصیت ملوک برایشان جالب بوده است. بازخوردها خوب بوده و امیدوارم اثر بیشتر خوانده و دیده شود.
پرداختن به موضوعات تاریخ معاصر و جلوگیری از وارونهنمایی از وقایع این دوران، در حوزه ادبیات چقدر اثرگذار است؟
اگر قرار است از هر حادثه و انقلاب و تغییر و تحول اجتماعی چیزی بماند، داستان است که آن را نگه میدارد. درست است که تاریخ شفاهی داریم و بهشدت روی آن کار میشود و مرکز اسناد نیز اسناد را جمع میکند؛ ولی آنچه میماند، داستان است. این شامل فیلمنامه و فیلم هم میشود. وقتی ما متنی تاریخی را میخوانیم، احساس میکنیم که ممکن است در متن دستکاری شده باشد. در واقع، جاهایی از تاریخ، اسناد جابهجا و سندسازی شده است؛ اما وقتی داستان میخوانیم، داستان به ما میگوید که این اتفاق افتاد، این افراد از بین رفتند، این نامردیها در تاریخ رخ داده است و باورشان میکنیم؛ چون احساس میکنیم نویسنده صادق است و نیازی ندارد به دلایلی که تاریخسازها و تاریخنگاران عنوان میکنند و آنچه نوشته، صادقانه و ماندگار است. متنی که الان نوشته و سالها بعد خوانده شود، بهنوعی آموزش غیرمستقیم است و ماندگاریاش خیلی بیشتر از این است که ما یک سند تاریخی را بخوانیم و یادمان برود؛ ولی یک داستان تاریخی را قطعاً یادمان نمیرود؛ چون شخصیت دارد و ماندگار میشود.
چگونه میتوان تأثیر ادبیات و هنر را در حوزه ادبیات انقلاب ضریب داد و باعث گسترشاش در جامعه شد؟
باید کمک کنیم کار خلق شود. نمیشود اثرگذاری را در بازه کوتاهی بررسی کرد. ادبیات برای اثرگذاری، بازهای طولانی میخواهد؛ ولی تأثیرش ماندگار میشود. باید به خلق اثر کمک کنیم و این خیلی مهم و سخت است. من برای پژوهش درباره این رمان، چند باری تا تهران و مرکز اسناد رفتم؛ چون ساکن قم هستم. کار مقداری سخت است؛ ولی اگر به نویسندهها در کارهای پژوهشی و ایده و خلق اثر کمک کنند و اسناد واقعی را در اختیارشان قرار دهند، آن کتاب تأثیر خودش را میگذارد. شاید کتاب را همه نخوانند؛ اما فیلم را بهتر میبینند. فاصلهای که بین کتاب و فیلم وجود دارد، ضرر خیلی بزرگی است.
بهطور اجمالی، آینده ادبیات انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
الآن در جای خوبی هستیم؛ حدوداً چهل سال بعد از انقلاب. در جایی هستیم که از احساسات و هیجانات فارغ شدهایم و میتوانیم نگاه درستی داشته باشیم. این نگاه درست و منطقی باعث میشود، خوب و درست بنویسیم و خواننده این را بعداً میپذیرد. الآن ما یک سری آثار در حوزههای دفاع مقدس و انقلاب داریم که وقتی اثر را میخوانیم، احساس میکنیم طرف دیدگاه و زاویه دارد. همان اول، خواننده کتاب را کنار میگذارد و میگوید دیدگاهت معلوم است و میخواهی این را بگویی.
اما وقتی نگاهمان جامعتر و انسانیتر باشد، تأثیرش خیلی بیشتر است. من در این کتاب، نرفتم سراغ آدمی انقلابی که در حال تلاش و مبارزه برای انقلاب است؛ بلکه سراغ لاتی رفتم که قرار بوده مردم را در کل باقرآباد بزند و آنها را به ورامین برگرداند و نگذارد به تهران برسند. این لات چه زندگیای داشت؟ چرا آمده مردم را بزند؟ چقدر از مردم شناخت دارد؟ انگیزههایش برای این زدن و لاتشدن چیست؟
وقتی نگاهی انسانی داشته باشیم، حتی به همان لاتی که این کار را میکند، داستان آنقدر برای همه باورپذیر میشود که تأثیرش را میگذارد و همه دوستش خواهند داشت. وقتی شخصیت لات متوجه کارش میشود و تحول در او رخ میدهد و متوجه میشود که اشتباه کرده است، تأثیری را که من میخواهم، روی مخاطب گذاشته است.
مهمترین ویژگی جامانده از پسر از نظر شما که نویسنده آن بودهاید، چیست؟
مهمترین ویژگیاش این است که نویسنده دوربین را جایی گذاشته و ماجرا را از نگاه کسی دیده که برخلاف همه شخصیتها، انقلابی نبوده است. این نوع نگاه و قراردادن دوربین جایی دورتر از نگاه ما، باعث میشود بفهمیم انقلاب از چشم یک لات که قرار است به انقلاب ضربه بزند، چگونه است. به نظرم این نگاه متفاوت، مهم بود. بازتابی که از خوانندهها گرفتم، این بود که شخصیت آذر هم بهعنوان یک زن در دهه چهل، با توجه به مناسبات فرهنگی و وضعیت و جایگاه زن در آن زمان، متفاوت بود.زن دهه چهل و پنجاه ایران را بسیار ساده و سازگار و بهدور از همه فریبها میشناسیم. امروز این تفکر وجود دارد که زنان امروزی متفاوتاند و علیه خیلی چیزها طغیان کردهاند؛ ولی آذر این طغیان را در سال 1342 دارد و از خیلی از زنهای همدورهاش جلوتر است. به همین دلیل، خوانندگان آذر را دوست داشتند و شخصیتش برایشان جالب بوده است.
وجود جشنوارهها و جوایزی که به موضوع تاریخ انقلاب میپردازند، چگونه میتواند به آگاهی نسل جدید منجر شود و از تحریف تاریخ معاصر جلوگیری کنند؟
وجود این جشنوارهها باعث میشود بهخاطرشان کارهای جدید خلق و نوشته شود و در ادامهاش، کار دیده شود. این مهمترین تأثیر این جشنوارههاست. آن پنج رمان انقلابی که طبق دیدگاه جشنواره انتخاب شدهاند، میتوانند جریانساز شوند. این جریانسازبودن دست جشنواره و متولیان فرهنگ ماست. من بهعنوان یک شخص و یک کتاب و یک نویسنده نمیتوانم جریانساز باشم. همچنین، برگزاری یک جشنواره و نامبردن و تجلیل از یک سوژه و از نویسندههای این آثار، کاری را جلو نمیبرد. این آثار باید جریانسازی کنند. باید اینها را به جامعه معرفی کنیم؛ یعنی بعد از جشنواره، باید وارد حوزه فیلم و نقد و نمایشنامه شوند و میان جامعه بیایند. یک شخص و یک کتاب نمیتواند کاری کند که کتابش دیده شود. از طرفی، برای کتابهای برگزیده جایزه کتاب سال تمهیداتی اندیشیده شده است؛ مثلاً برگزیدههای کتاب سال ترجمه میشوند و این کتابها به کتابخانههای عمومی میرسند. تمهیدات اینچنینی باعث دیدهشدن کتاب میشود. مهمتر از دیدهشدن کتاب، جریانسازی است؛ اتفاقی که فکر میکنم در کشورهای دیگر هم اینگونه رخ میدهد. اگر فکر میکنیم نگاهی در حوزه انقلاب و ادبیات و ریشهها و چگونگی شکلگیری آن درست است، باید نویسندهها را در این زمینه تقویت کنیم و کمک کنیم که اثرشان در این زمینه خلق شود، هم اینکه سعی کنیم کارها تکرار و به جریانسازی منتهی شود.
اگر نکته پایانی دارید، بفرمایید.
وقتی کار را خلق میکردم، ناخواسته ایدهای به کار اضافه شد؛ ولی بعدش دوستش داشتم و دربارهاش پژوهش کردم. آن ایده استفاده از اسطورههای ایرانی بود. من در داستانم از اسطورههای ایرانی رستم و سهراب و سیمرغ استفاده کردم؛ سیمرغی که اینجا وجود دارد، سیمرغ شاهنامه است. وجود این اسطورهها را در کارم خیلی دوست داشتم و احساس میکنم که به کار عمق میدهد و باعث میشود خواننده با اسطورههای ایرانی آشنا بشود. البته کمی کار پرزحمتی است. در واقع، آنها ریشههای ما هستند. ما کارهایمان را طبق ریشههایمان انجام میدهیم. اینها بهنحوی به درستبودن راه ما کمک میکنند. ارتباط ادبیات قدیم با ادبیات جدید و استفاده از اسطورهها و ریشهها مهم است.
انتهای پیام