هرساله روزهای آخر آذرماه که میشود، دوستداران آقای منتظری در تریبونهایشان در وصف ویژگیهای اخلاقی او و نگاههای حقوق بشری او سخن میگویند. غافل از آنکه آنچه آیتالله منتظری را مشهور و معروف کرده، نه اینها -چرا که امثال اینها را سایرینی هم دارند- بلکه شخصیت سیاسی او است.
روزنامه ایران/ آنچه آیتالله منتظری را از بقیه متفاوت کرده، ایستادگیاش در برابر امام و انقلاب از جایگاه نفر دوم نظام، حمایتش از منافقین از همان جایگاه و خروج بر نظام و ایستادن در برابر آن است. نام آیتالله منتظری از آن جهت در تاریخ انقلاب پررنگ ثبت شده و میشود که او عالیترین روحانی درونِ ساختار نظام بود که تندترین حملات را به شخص امام و انقلاب کرد. بنابراین هرگونه آدرس دیگری که درباره او داده شود، آدرس غلط خواهد بود.
واقعیت آن است که در سالهای اخیر طرفداران آیتالله منتظری کوشیدهاند اصل قضیه -یعنی شخصیت سیاسی آیتالله منتظری- فراموش شود. علت آن را باید در دو مسأله جستجو کرد.
اول: «تغییر آرایش نیروهای سیاسی کشور»
سالها است فارغ از شخص امام و آیتالله منتظری، تندترین هواداران و دوستداران دو طرف در یک جبهه سیاسی قرار گرفتهاند. اتحادی که از سالهای ابتدایی اصلاحات شروع شد. چپهای خط امامی که تا دیروز به تبعیت از امام، بغض مقدسی از لیبرالهای نهضت آزادی و آیتالله منتظری داشتند، با منتظریچیها بر سر ضدیت با جریان راست به اشتراک رسیدند و هر دو تصمیم گرفتند با ترمیم شکاف که نه، دره عمیق گفتمانی و سیاسی دیرین خود؛ در یک صف قرار بگیرند. از هواداران آقای منتظری چندان توقعی نبود، اما مایه تأسف رفتار چپهای خط امامی بود که روزگاری کبادهکشان میدان نبرد با دشمنان امام بودند و حالا با همانها به وحدت رسیدند. وحدتی که به پیوندهای خانوادگی نیز انجامید و سید سراج موسوی از مهمترین اعضای بیت امام را با سیدهادی هاشمی فامیل کرد. سیدحسن خمینی و احمد منتظری را در یک قاب عکس جای داد و مهر سکوت را سالهای سال بر دهان مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام دوخت.
دوم: «عدم جذابیت شخصیت سیاسی آیتالله منتظری برای نسل جدید»
آنهایی که سن و سالدار بودند و روزگاری در دوقطبی امام و آیتالله منتظری پشت سر نفر دوم رفتند، کسانی بودند که از قبل به او دلبسته و از نظر عاطفی وابسته بودند، با او انقلابی شده بودند و با او هم از راه منحرف شدند. اما نسل جدید لزوماً خود را ملزم به انتخاب بین دوقطبی امام-منتظری نمیبیند. سخت است پیداکردن کسانی را که دلبسته امام و انقلاب هستند و احساس علقهای با آیتاللهی که 12 سال از فوتش میگذرد نمیکنند. بنابراین هوادارانش به جای سخن گفتن از معادلات دهه 60 و سیداحمد خمینی و پرونده سیدمهدی هاشمی و انقلابی بودن جناح آیتالله منتظری در برابر سازشکار بودن بقیه، سخن از موضوعاتی بگویند که احتمال میدهند بیشتر مورد اقبال این نسل قرار بگیرد. مثل نسبت آیتالله منتظری و حقوق بشر، نوآوریهای فقهی نواندیشانه او و مسائلی از این دست.
نکته مهم دیگر اینکه اگر امروز جای جلاد و شهید عوض شده است و منافقینی که دستشان به خون هزاران نفر از مردم ایران آلوده است به عنوان طلبکار در رسانهها حاضرند به این علت است که آیتالله منتظری در بزنگاههای تاریخی نتواسته بین حقیقت از برساختهای اطرافیان تفکیک قائل شود.
آیتالله در دهه 60 صحبتهایی خلاف واقع در این خصوص گفتند و با وجود ادله کافی بر همان مسیر اشتباه اصرار داشتند و بعداً صوت آن توسط دوستدارانشان در اختیار رسانههای بیگانه قرار گرفت. بنابراین جریان مرحوم منتظری با سفیدنمایی منافقین خود را مدیون هزاران خون ریخته شده هم کرده است.
به نظرم باید محور این موضوع را به جای اصلی خود برگرداند. آیتالله منتظری را باید واقعی روایت کرد. باید پرسید و پاسخ داد که چرا آیتالله منتظری به جایی رسید که مسعود رجوی و منافقین برایش پیام تسلیت دادند؟ پرسید اگر قتل نابجا بد است چرا او از قاتلینی چون سیدمهدی و دوستانش دفاع کرد؟ از احمد منتظری پرسید اگر حرفهای امام درباره بیت پدرش غلط است، پس او چرا در دهه 60 مغضوب طیف حاکم بر بیت پدرش بوده است؟ پرسید مگر همه افتخار جناح آیتالله منتظری در دهه 60 انقلابیگری و رادیکال بودن در سیاست داخلی و خارجی نبود، پس چرا حالا تابلوی تسامح، رواداری و اعتدال را برای آیتالله منتظری بالا میبرند؟
بیشتر بخوانید: