هرروز به این فکر میکردم که وقتی کارت پایان خدمت را گرفتم بهجایی سفر کنم. حتی برنامهریزیهایی هم انجام داده بودم. اما تا امروز که شرایط سفر مهیا نبوده و هرروز کابوس کرونا جدی و جدیتر میشود. بهتر است بگویم که شاید تا قبل از کرونا همه برای خودمان برنامهریزیهای بلند مدت انجام میدادیم اما در دنیای پساکرونا بنظر نمیرسد کسی بتواند دست به این کارها بزند.
***
همان اوایل اسفند سال گذشته بود که آینده پژوه معاصر، دکتر هراری در فایننشال تایمز، جهان بعد از کرونا را بررسی کرده بود: «این طوفان را پشت سر خواهیم گذاشت اما تصمیماتی که اتخاذ میکنیم زندگی ما را در سالهای پیش رو دگرگون خواهد کرد.»
خیلی از مردم جهان این یکسال تصمیمهای تازهای گرفتهاند و در کنار آنها برنامهریزیهای متفاوتی برای خودشان انجام دادهاند. اما، آیا کسی آرزویی هم دارد؟ «امید» به معنای واقعی کلمه در چه مفهومی خلاصه شده است؟ در انتهای یک تونل تاریک، نوری میدرخشد، شاید واکسن، شاید امید به اینکه ما دوباره همدیگر را در آغوش می گیریم. اما به قول هاروکی موراکامی، نویسنده ژاپنی در کتاب کافکا در کرانه:«وقتی طوفان تمام شد، یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی طوفان واقعاً تمام شده باشد. اما یک چیز مسلّم است. وقتی از طوفان بیرون آمدی دیگر همان آدمی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت.»
سؤالی که هرروز از خودم می پرسم دقیقاً همین است: آیا من میتوانم به زندگی گذشته برگردم؟ طوفان کرونا همچنان ادامه دارد و ما در سختترین روزهایی زندگی میکنیم که بشر برای ادامه زندگی به این فکر میکند که چه زمانی ماسک هایمان را بر میداریم و دوباره لبخند میزنیم؟ اما من همچنان به این فکر می کنم که سرانجام کی وقت سفر به آن جزایری که برنامهریزی اش را انجام داده بودم، میرسد؟