فیلمنامهای که تار و پودش عشق به قهرمانان و سینمای فراموش شده دهه 60 و 70 است. اینکه او توانسته دغدغهمندی خود را با فیلتری مخصوص به خود از طنز که شبیه هیچ فیلم دیگری نیست، به تصویر بکشد و از مسیر تکراری فیلمهای نوستالژیک دهه شصتی همچون «نهنگ عنبر» عبور نکند، مهمترین ویژگی «گیجگاه» است. فیلمی که شبیه سازندهاش است؛ همانقدر هیجانزده، پرشور، طناز و لبریز از عشق به فیلمهای ایرانی و زندگی معاصر ایرانی در این دو دهه که برای آنانکه این دوران را تجربه کردهاند، لذتی دو چندان دارد. بههمین دلیل معتقدم لازمه حظ بردن از«گیجگاه» عشقی مشابه به سینما و جزئیاتی است که فیلم را واجد شناسنامه یک دوران کرده است. حال یا بواسطه تجربه شخصی یا به مدد انعطافپذیری در برابر تجربه جدیدی که فیلم مخاطبش را به آن دعوت میکند. فیلمساز تور قصهاش را تدریجی و سرحوصله پهن میکند و بههمین دلیل هم 30 دقیقه ابتدایی اندکی کشدار بهنظر میآید تا جهان فیلم و مسأله کاراکترهای محوری برای مخاطب ملموس و متمایز شود. فیلم درعین دنبال کردن یک خط داستانی محوری، از خطوط و کاراکترهای فرعی متعدد بهره میبرد که قوام یافتن و تأثیرگذاری آنها بر فینال پایانی یا به گفته بهتر جمع کردن این تور، بهنظر سخت یا حتی غیرممکن میآید اما به شکلی دراماتیک ممکن میشود. وقتی کلاس کاراته به کمک پسر نوجوان برای نجات پدرش از دست بدمن فیلم میآید. وقتی بستر عشق به فیلم و سینما، معلم سرخورده از ادبیات و ورزش را به بدلکاری جمشید هاشمپور پیوند میدهد و وقتی که همه کاراکترها در پایان دچار تغییر و تحولی هرچند جزئی میشوند که پویا بودن آنها را نشان میدهد. عادل تبریزی توانسته از مثلث عشقی محوری فیلم کلیشه زدایی کرده و خوانشی تازه از آنها داشته باشد؛ از مادر دلسوز و عاشق پیشه، پدر ضعیف و خلافکار اما منصف، ناپدری منضبط و سختگیر اما همدل. بازیگران این نقشها یعنی باران کوثری، سروش صحت و حامد بهداد نیز نقش آفرینی غافلگیرکنندهای در این نقشهای غیرکلیشهای دارند. در میان بازیگران متعدد نقشهای فرعی نمیتوان از مریم همتیان در نقش خواهر باران کوثری نام نبرد که بواسطه همان دقایق کوتاه در ذهن میماند؛ بخصوص وقتی نقش متفاوتش در فیلم «طلاقم بده بهخاطر گربهها» را بهخاطر بیاوریم.