الهام نفیسیفر متولد 1362 در شمیران است. علاقه کودکیاش به نقاشی را به تحصیلات آکادمیک پیوند زده و مطالعات، پژوهش و تجربهاش در هنر عمومی از جمله مشارکت در اولین بینال بینالمللی مجسمههای شهری تهران؛ شناخت او از کارکردها و آسیبشناسی هنر شهری را قابل توجه کرده. با او درباره هنر عمومی و دنیای نقاشیهای خودش صحبت کردهایم.
همنشینی کودکی با ادبیات کلاسیک ایرانی
من تا 9 سالگی تنها فرزند خانواده بودم و این باعث میشد که با نقاشی خودم را سرگرم کنم یا گیاه بکارم و حیوان خانگی داشته باشم. المانهایی که بعدها حضورشان در کارهای من ادامه پیدا کرد. از طرفی پدرومادرم برای من زیاد کتابها و قصههایی مثل داستان شیروخرگوش، کلیلهودمنه را میخواندند و کودکی من با این قصهها عجین شده بود. علاقهمندی شخصی من به ادبیات کلاسیک ایرانی هم تأثیر زیادی در کارهای من داشته است. بخصوص علاقه به شعر و داستانها و قصههای کلاسیک. این جهانی است که من دوست دارم. جهانی برگرفته از ادبیات ایرانی که ادبیاتی بسیار شیرین است و در آن همه عاقبت بخیر میشوند! ادبیاتی که پندآموز و اخلاقگراست. این عناصری است که همیشه با من همراه بوده و به نقاشیهایم راه پیدا کردهاند. در دوره دانشگاه مقداری از این فضا دور شدم. چون آن زمان در دانشگاه بیشتر از آبستره و نقاشیهای غربی صحبت میشد اما باز به این فضا بازگشتم. در سفری به تورین ایتالیا و با دیدن موزه هنر شرق با طومارهای ژاپنی آشنا و بسیار از دیدن آنها شوکه شدم و به وجد آمدم. همین وجد باعث شد تا تصمیم بگیرم صرفاً روی چیزهایی که دوست دارم کار کنم و محدودیتهای آکادمیک را کنار بگذارم. بعد از آن همین داستانهای کودکی، داستانهای کلاسیک و مینیاتورهای ایرانی و هندسه هنر ایرانی که خیلی هم پیچیده و سخت است، اولویت کارهای من شد.
در باب اهمیت هنر عمومی
هنر عمومی به زبان ساده هنری است برای اکثریت. هنری که به شیوهای صحبت میکند که برای بیشتر مردم قابل فهم، قابل شناخت و قابل درک است. هنر عمومی دو هدف کلی دارد: یکی آگاهی بخش است چه از منظر ارتقای سطح سلیقه مردم چه آگاهی دادن درباره یک موضوع خاص. یک نمونهاش میشود طراحی پوستر که مثلاً درباره یک موضوع هشدار میدهد یا درباره یک مسأله کلان فلسفی را هوشیار می کند.
دوم اینکه باید از نظر زیباییشناسانه، هنری دلپذیر و خوشایند باشد و به دل بنشیند. هنرهای عمومی باید مکانمند باشند و شیوه جانمایی آنها اهمیت زیادی دارد. یعنی باید جاهایی قرار بگیرند که امکان مکث برای مخاطب وجود داشته باشد. اثر عمومی موفق اثری است که درنهایت تبدیل به یک نشانه شهری میشود. برای نمونه میدان فردوسی را با مجسمه فردوسی به یاد میآوریم نه مترو فردوسی.
برخلاف هنر سنتی که در گالریها و موزهها جا دارد هنر عمومی رشد ارگانیک دارد و جای خودش را در شهر پیدا میکند. از پرفورمنس و تئاتر و موسیقی خیابانی گرفته تا مجسمه و نقاشی دیواری بخشی از هنر عمومی هستند. یعنی این هنرها میگردند و مکان مناسب خود را در شهر پیدا میکنند. البته مجسمه و نقاشی دیواری سفارش داده میشوند و باید متولیان شهری مانند سازمان زیباسازی شهرداری آنها را جانمایی کنند.
در سالهای اخیر اتفاق مثبتی در این حوزه نیفتاده و معمولاً هنر عمومی شکلی تیپیکال به خود گرفته و خلاقیت و زیباییشناسی در آنها کمتر دیده نمیشود. یعنی بیشتر از اینکه نقاشی باشند پوسترهای بزرگ هستند که با ابعاد هیولاوار میخواهند خود را به مخاطب تحمیل کنند. از طرفی تهران با تراکمفروشی زیاد، کمتر جایی برای فضاهای انسانی و هنری باقی گذاشته و رابطه انسان و هنر در این شهر مخدوش شده است.
نقاشی و مسیر رسیدن به رضایت درونی
یکی از دلایلی که نقاشی میکشم این است که می خواهم از اخبار بدی که در مورد جامعه مدام ما را بمباران میکنند فرار کنم. نقاشی برای من یک مفر است. فضایی خیالی که در آن خوشحالم. فضایی که در آن نه تحریم است و نه جنگ. جایی شبیه قصههای قدیمی که در آن همه خوشحال و عاقبتبخیر هستند. نقاشی برای من فرصتی است که ارتباط خود را آگاهانه با فضای دوروبر خود قطع کنم.
معتقدم وظیفه ما در این روزها این است که هم داشتههایمان را حفظ کنیم و هم نگذاریم این داشتهها تخریب و نابود شوند. در این دنیای پرمخاطره اول باید خود را بشناسیم. من با نقاشی تلاش دارم به این خودشناسی برسم. شناختی که یک پروسه طولانی و شخصی است اما وقتی اثر شما در دید عموم قرار میگیرد ممکن است این شناخت و این حس برای آنها هم ایجاد شود. درست است که من به دنبال رضایت درونی خودم هستم اما مخاطب اثر هم اگر با اثر ارتباط بگیرد به چنین رضایتی خواهد رسید. فکر میکنم اگر هنرمند به ناخودآگاه و صداقت خود تکیه کند حتماً به چنین موفقیتی خواهد رسید.