دیروز چهارمین سالروز فرو ریختن ساختمان پلاسکو بود. به این بهانه باز هم عکسها و فیلمهای پلاسکو در شبکههای اجتماعی بازنشر شد و کاربران زیادی از خاطره تلخ آن روز و رشادتهای آتشنشانها نوشتند: «سال ۹۵ این ساعتها پلاسکو فروریخت و ۲۲ نفر را بلعید.
آتشنشانان عزیز ما به شما بالیدیم. یادتان گرامی.»، «امروز سالگرد پلاسکو است. هر بار آتش نشانی رو میبینم یا از کنار اون مجسمه که نزدیک شهرک اکباتان رد میشم یاد اون بزرگمردان میافتم که با تجهیزات نه چندان مناسب رفتن به دل آتیش که بقیه رو نجات بدن و خودشون آسمانی شدن. و یاد حواشی و داستانهایی که معلوم نشد واقعاً چی شد»، «یادتون هست که چهار سال از فاجعه پلاسکو گذشته یا فراموش کردیم؟»، «۳۰ دی به یاد کسانی که تا آخرین نفس در غبار ایستادند و خاطراتی که فروریخت»، «آخر هم معلوم نشد چرا وقتی میدونی ساختمون بیش از یک ساعته مشتعله و هر لحظه ممکنه کلپس کنه و باید تخلیه بشه، دستور تخلیه داده نشده.»، «یادی کنیم از پلاسکو، از آتشنشانها، از امیدی که تو دلمون بود و همه با هم سوخت.»، «هیچ وقت اون روزی که پلاسکو آوار شد از یادم نمیره، توی بانک منتظر بودم که نوبتم بشه کارامو انجام بدم که از تلویزیون دیدم دارن میگن پلاسکو آتیش گرفته و کلی آتش نشان رفتن برای کمک که یهو ساختمون آوار شد. همه با صدای بلند داد زدن و شوکه شدن»، «امروز سالگرد پلاسکو و عروج آتشنشاناس! امید تلخی که بعد از شب اول و اعلام اینکه دیگه هیچ کس رو نمیتونن زنده از زیر آوار بیرون بیارن رو هنوز یادمه! اون روز اولین غم عمیق ایران بود که یادمه و بعد از اون هیچ چیز مثل قبل نشد و فقط زخم رو زخم!»، «دیدن ویدئوهای مربوط به پلاسکو هم به اندازه روز اول غمانگیزه.»، «هیچ وقت یادم نمیره، صبح اون روز محله مون شده بود آخرالزمان. صدای ماشینای آتشنشانی، پلیس و آمبولانس قطع نمی شد. از سرخیابونمون دیدیم که پلاسکو فرو ریخت، همه تو بهت و حیرت مونده بودیم... تا یه هفته تو هوا گرد مرگ بود، یه غبار خاکستری همراه با بوی پلاستیک سوخته، بدترین قسمت ریختن پلاسکو گیرافتادن آتشنشانها و مردم توی آوار بود، تا تمام شدن آواربرداری بغض داشتیم، همش منتظر بودیم خبر برسه نجات پیدا کردن ولی نشد. حالا از اون همه هیاهو و رفت و آمد و تلاش برای زندگی، واسه اهالی پلاسکو فقط یه جای خالی نبش چهارراه استانبول مونده. جای خالی ای که هنوزم مثل زخم رو تن تهران مونده، دو هفته قبل از ریختن پلاسکو با دوستم رفتیم از طبقه زیر همکف ماهی آکواریومی خریدیم، کی فکرشو میکرد یه مدت بعد انگار نه انگار همچین ساختمون بزرگی وجود داشته. انسانهای عزیزی پرکشیدند، سرمایههایی که دود شد، سفرههایی که خالی موند.»