نرگس پاکمنش متولد 1378 در بابل است. نقاشی را غیرآکادمیک اما با سماجت دنبال کرده. تعریف زیبایی، اشیای پربسامد زندگی و زنانگی از مفاهیم و عناصر پررنگ نقاشیهای اوست. با او درباره نگاهش به نقاشی و ارتباطی که آثارش با جامعه و اتفاقات آن دارد صحبت کردهایم.
اشیایی که بازتاب خاطرههای جمعی ما هستند
اشیا و کالاهای اطراف ما بخشی از خاطره جمعی ما هستند. برای نمونه پفک در ایران صرفاً یک خوراکی نیست، بلکه یک کالای آشنا در خاطره ایرانیهاست که پای ثابت میهمانیها و کودکیهای ما بوده. ما وقتی بیشتر دقت میکنیم و تلاش میکنیم با حواس بهتری ببینیم؛ متوجه میشویم که این کالاها، بخشی از گذشته جامعه ما هستند. بخشی از تاریخ معاصر ما هستند. حالا ممکن است این نگاه ما، جدی، طنزآلود یا حتی اعتراضی باشد. بههمین دلیل معتقدم دقت کردن به این اشیا و دیدن درست آنها بهعنوان یک نقاش، میتواند آنها را به عناصر و المانهای الهامبخشی تبدیل کند. ممکن است یک کالا یا یک شیء زمانی نشانگر یک خاطره مشترک باشد و زمانی نشانگر یک درد مشترک. مهم این است که خوب به آنها نگاه کنیم.
ایستادن در برابر تعاریف قضاوتگر جامعه
هر هنرمند یک رسالت و وظیفه دارد، فکر میکنم هنرمندان معاصر ایران به رسالت خود، بخوبی آگاه شدهاند. این روزها تطبیق دادن مفاهیم و چارچوبهای هنری و شخصی با مسائل و دغدغههای اجتماعی و زندگیای که در جامعه جریان دارد بین هنرمندان نسل ما، بهدرستی جا افتاده است. این یک اتفاق لذتبخش است که میبینیم هنرمندان با وجود مشکلات و محدودیت ها، حرف خود و حرف جامعه را میزنند. دغدغههای شخصی را با مسائل و درد جامعه تطابق دادن، کار بزرگی است که هنرمندان معاصر، خوب از عهده آن برآمدهاند.
هنرمند حتی اگر پیگیر مسائل جامعه هم نباشد، همین که در محیطی زندگی کند و از تمام حواسش برای این زیستن استفاده کند، خوب گوش کند، خوب ببیند و خوب لمس کند؛ حتماً از جامعه تأثیر خواهد گرفت.
این تأثیر بدون شک روی کارهای روزمره شما تأثیر خواهد گذاشت، بخصوص اگر کارتان تصویر کشیدن و ساختن مضامین و مفاهیم باشد. همراه شدن نگاه شخصی هنرمند با حال و هوای جامعه گاه به این شکل، غیرمستقیم است و گهگاهی هم هنرمند مستقیماً خود را درگیر مسائل جامعه میکند.
برای نمونه من در بسیاری از کارهای خودم در برابر استانداردها و تعریف زیبایی در جامعه دست به اعتراض زدهام. یعنی وقتی میبینم جامعه تعریفی نادرست، قضاوتگر و یکشکل از زیبایی ارائه میدهد تلاش میکنم صورتها و اشکالی را که با این تعاریف در تناقض هستند روی بوم بکشم و به نمایش بگذارم.
این همان چیزی است که امبرتو اکو، فیلسوف ایتالیایی در کتاب «تاریخ زشتی» درباره آن نوشته است. کار هنرمند این است که در برابر این تعاریف نادرست دست به اعتراض بزند. قضاوت کردن و معیارهای نادرست ارائه دادن از زیبایی، برای من یک مسأله اجتماعی بود که تبدیل شد به سوژه خلق آثار هنری. آثاری که هم وضعیتی از جامعه را به چالش میکشد و هم به یک وضعیت و تعریف تازه انسانی میرسد.
نسبت هنرمند با جامعهاش
وقتی که میخواهید از یک هنر استفاده کنید حتی اگر هنر آشپزی و پختن غذا باشد، هربار بسته به محیطی که در آن هستید نتیجه کار یک جور متفاوت میشود.
هوایی که در آن نفس میکشید، شرایطی که در آن هستید، تفکری که بر ذهن شماست، اخباری که از محیط به شما میرسد، نگاهی که به محیط اطراف دارید، حس و حال اکنون و لحظهتان... همه اینها در خلق یک اثر تأثیرگذارند.
حالا تصور کنید من در یک شهر، هنرمند دیگری در شهر دیگر و هنرمندی در کشور دیگر زندگی میکند. هر کدام از این هنرمندان بسته به فرهنگی که در آن زندگی میکنند، خانوادهای که دارند و حتی صداهایی که میشنوند، آثار متفاوتی خلق میکنند. پس نمیتوان در یک جغرافیا بود و از آن جغرافیا تأثیر نپذیرفت. من فکر میکنم هنرمند در هر صورت، با فرهنگ و محیط پیرامونش پیوند خواهد خورد و هنرش بخشی از جریان زندگی آن محیط خواهد بود. حالا برخی هنرمندان با شدت و درگیری بیشتری این پیوند خوردن را تجربه میکنند و برخیها غیرمستقیم و کمتر.