این فیلم درباره مردی است که در حومه شهر تهران، با اتومبیلش دنبال کسی میگردد که تقاضای پردردسر او را در ازای دریافت ۲۰۰ هزار تومان پول انجام دهد. او برای خود قبری کنده است و حالا بهدنبال فردی میگردد که بعد از خوابیدن در گور و خودکشی، روی او خاک بریزد. «طعم گیلاس» با بازی همایون ارشادی با استقبال گسترده منتقدان در جهان روبهرو شد و مجله تایم در سال ۲۰۰۹ این فیلم را جزو ۱۰ فیلم برتر تاریخ جشنواره کن معرفی کرد.
همایون ارشادی بازیگر نقش اصلی فیلم که آن زمان نابازیگر و یک معمار بود، درباره انتخاب خود برای بازی در فیلم طعم گیلاس (بهعنوان اولین بازی اش در سینما) گفته است: «من به شانس معتقدم و بهنظرم درهر مورد شانس خیلی دخیل است؛ اینجا هم من خیلی خوش شانس بودم که برحسب تصادف وارد سینما شدم؛ زمان درست، بخت درست و در واقع یک اتفاق ساده و چیزهایی از این قبیل. یک روز پشت چراغ قرمز یکی از خیابانهای تهران منتظر بودم که دیدم کسی به شیشه پنجره خودروام میزند. سرم را برگرداندم و متوجه شدم که او عباس کیارستمی است. شیشه را پایین کشیدم. آن آقا گفت من عباس کیارستمی هستم میخواهم یک فیلم بسازم و دوست دارم شما هم در این فیلم باشید. فردای آن روز کیارستمی به دفتر کارم آمد. ما ساعتی را با هم صحبت کردیم تا اینکه کیارستمی گفت که قرار است برای شرکت در یک جشنواره خارجی ازکشور خارج شود وخواست که من به دفترش و به دستیارش مراجعه کنم وتست بدهم.رفتم.تست دادم وبعد ازسه هفته با من تماس گرفته شد و گفتند که من را برای بازی در فیلم طعم گیلاس انتخاب کردهاند.»
طعم گیلاس فیلمی است که «پیتر بردشاو» منتقد و روزنامه نگار انگلیسی درباره آن گفته است: «بدون شک این فیلم یک شاهکار از عباس کیارستمی، یکی از بزرگترین شاعران سینماست؛ فیلمی با داستان عجیب و غریب، زیبا و غمانگیز که حتی اکنون نیز نمیتوان آن را دقیقاً تفسیر کرد.»
عباس کیارستمی بعداز دریافت جایزه نخل طلای کن درباره فیلم طعم گیلاس با مجله «آزما» گفتوگو کرد. او درباره انتخاب سوژه خودکشی در این فیلم گفت:«خودکشی به خودی خود برای من موضوع جالبی بوده است. مسلماً در فیلم من علت این امر را بسط ندادهام. لحظهای هست که آقای بدیعی میگوید: «کلمه خودکشی فقط برای فرهنگنامه نوشته نشده است. بالاخره باید یک جایی کاربرد داشته باشد.» یک فرد ناامید مثل یک فرد مسئول واکنش نخواهد داشت و... زندگی مثل سالن سینماست که خروجیهای اضطراری دارد؛ وقتی تماشاچی دیگر از تماشای فیلمی لذت نمیبرد میتواند بیرون برود. اگر بیرون برود یعنی میخواهد از شر چیزی خلاص شود. وقتی میتوانیم زندگی کنیم و این را انتخاب کردهایم، خودکشی نمیکنیم؛ باید بهتر زندگی کرد. زندگی و مرگ در سه فیلم من رو در روی هم هستند: «زندگی و دیگر هیچ»، «زیر درختان زیتون» و «طعم گیلاس». جملهای که از سیوران (فیلسوف رومانیایی) به یادم آمد که میگوید: «اگر امکان خودکشی نبود، مدتها پیش خودم را کشته بودم.»... در این فیلم من تلاش نمیکنم «قصه تعریف کنم»، چون احترام زیادی برای تماشاگر قائلم. من فیلم را ناتمام میگذارم که تماشاگر بتواند آن را کامل کند. این عادلانه نیست که من یک سویه فقط حرف بزنم و او در سوی دیگر فقط شنونده باشد. این کار، کار پیامبران و سیاستمداران است؛ من جوابی برای تماشاگر ندارم. او باید پاسخ را با هوش خود پیدا کند.» او در جریان گفتوگو برای خبرنگار آزما شعری از خیام میخواند و میخواهد که آن را در متن منتشر کنند: «ای بس که نباشیم در جهان خواهد بود/ نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود/ زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل/ زین پس چو نباشیم همان خواهد بود»