اگر واژه «اصیل» را در هر فرهنگنامهای جستوجو کنیم؛ قطعاً با آن چه که از «طالبان» سراغ داریم تناسبی نخواهد داشت و به ناگزیر از خود میپرسم کسی که به ستایش جُهال خونریز، نااندیشیده و به تعجیل مینویسد: «طالبان؛ جنبش اصیل منطقهای»، چه نسبتی با جامعه میتواند داشته باشد و زادگاه ذهنی و مقصد موعود او کجاست؟ همه این سالها از «طالبان» بوی خشم و خون و وحشت برخاسته است.
نامسلمانمسلمانانی که هیچ وصلتی به کتاب و رسول نداشتهاند و نه برای دین که برای دنیای خویش، لاالهالاالله گفتهاند و هر که را بیشباهت به خویش پنداشتهاند از دم تیغ گذراندهاند. نمیتوان چشم بست و لب گشود و قتل عام مردمان «هزاره» را فراموش کرد که از انبوه جنازه شیعیان سرمست بودند و به کارزار خویش مغرور! نمیتوان چشم بست و لب گشود و جنایت مزارشریف و کشتار ملت افغان و خون پایمال شده دیپلماتهای هموطن و خبرنگار بیدفاع را فراموش کرد! نمیتوان چشم بست و لب گشود و تخریب نادرهمیراث بامیان؛ «شهمامه» و «صلال» را که بلندترین مجسمههای سنگی جهان به حساب میآمدند در خاطر نیاورد. کدام اصیل به تاراج اصالت خویش لشکر میکشد و توحش خویش را جشن میگیرد؟! مرور نام «ملامحمدعمر» به تنهایی کفایت میکند که از «جهل» بترسیم و از آخر و عاقبت «جهل» بیندیشیم که سرسلسله دینی که او خود را برخاسته از کتاب و کردهاش میپنداشت، «رسول رحمت» نام داشت و هیچ شباهتی به آن جماعت جانی نداشت. طالبان به همین شرارتاندیشی و انسانستیزی نمیتواند «اصیل» عنوان شود و ستایش بر این سیاست، فراموشی فاجعهباری خواهد بود. مصلحت امر حکم میکند؛ طالبان، تغییر احوالی اگر در کار دارند؛ به تحویل روش و منش و عذر تقصیر اسلاف خویش و دلجویی از مردمان مصیبتچشیدهای که به آوارگی و حقارت زیستهاند، رفتار کنند که این کارنامه دوزخی به هیچ وجه فراموش شدنی نیست. الگوی اداره جامعهای که طالبان بر آن تأکید دارد الگوی برساخته نظام سلطه جهانی است که از بلوغ ملتها و انتفاع سیاست از مذهب و پشتوانه دینی جوامع دل خوشی ندارد و در تلاش است با تقویت افکار افراطی و ترویج بدعتهای انحرافی، چهرهای ناموجه و هراسناک بیافریند و از پس شکلگیریها و شیوع خشم و خشونتها، خود را در جایگاه «منجی» به نمایش بگذارد. تحریف ظواهر شریعت و خودحقپنداری دو دام پیش پای طالبانیسم بود که به سلامت نتوانست از آن نجات یابد و به هلاکت خویش و دیگران سقوط کرد. «اشدا علیالکفار و رحما بینهم» مبین نادانستگی دینی و انحراف فکری این گروه تیغ در کف است که به ستیز با خویش و جهان شهرهاند. سزاوار است هر قلم و هر قدم با درکی تمام از اندکبایدها و نبایدهای بسیار این گروه توأمان باشد و سزاوارتر آن که هر کس به کاری که گماشته شده است وقت بگذارد...
*نام کتابی از یوسفعلی میرشکاک