در تاریخ هزارساله ادبیات ما، شعر محتاج جایزه نبود؛ نه به خاطر آنکه مدرن نبود یا نیازمند مسابقه یا جایزه نبود به خاطر اینکه هر آنچه جوایز شعر در دوران مدرن، در پی دستیابی به آن بودند یا هستند، در آن دوران فراهم بود.
ایران آنلاین / در شعر هزارساله، مخاطبان شعر دو دسته بودند: پادشاهان و درباریان و اهل حشمت و دولت در یک سو و اهل خرقه و مریدان و مشتاقان و اهل طریقت در دیگرسو. مقصود از اهدای جایزه شعر در دوران مدرن در این دو خصوصیت خلاصه میشود:
یک. یاری ریالی و مالی به شاعر برای رونقبخشی به چرخه اقتصادی زندگیاش
دو. یاری رسانهای برای شناخت بهتر و بیشتر شعر و شاعر برنده در جامعه
از هر دو خصوصیت، هم شاعران اهل دربار و هم شاعران اهل خانقاه برخوردار بودند؛ کتابت، مختص صاحبان دولت و رهروان طریقت بود و انتشار شعر، به هر دو شکل انجام میگرفت و چرخه اقتصاد شعر هم، یا از مالیات پرداختی توسط رعیت، چون چرخ گردون میچرخید یا تحفه مریدان و هدیه مشتاقان و درهم و دینار اهل بازار، گره از کار فروبسته شاعران میگشود اما هنگامی که به عصر مدرن پا نهادیم، نه دیگر اهل دولت، به شعر شاعران و مدح و وصف جمال امیران نیازمند بودند و نه اهل خرقه، از آن جاه و جلال کهن، برخوردار تا دست یاری به سمت شاعران دراز کنند. مخاطبان شعر هم، از اهل تخت و مریدان پشمینهرخت، به طبقهای جدید بدل شده بودند که از حقوق شهروندی، در حدی که قانون مکتوب مشخص کرده بود برخوردار بودند و دیگر رعیت خوانده نمیشدند همچنانکه دیگر، «بلاد» هم بدل به «کشور» شده بود. زندگی در این دوران نو، چنان متغیر و با سرعت، با گذشته فاصله میگرفت که «تفرج» مخاطبان، دیگر به شعر خلاصه نمیشد و شاعری هم، دیگر شغل به حساب نمیآمد و از سویی دیگر، با شکلگیری نهادهای مدنی و به همیاری پدیدهای که آن را تکنولوژی میخواندند، امر انتشار هم دیگر چون گذشته، محتاج نسخهنویسی دبیران یا مریدان نبود. گوتنبرگ، شعر را همگانی کرده بود و لازمه نشر شعر هم، نه دیگر مدح دیوانسالاران بود و نه از هزار نکته راز گشودن اهل کرامات. به ظاهر که همه چیز، سادهتر شده بود اما «امکانات»، فراوانی میآورد همچنان که در گذشته، گندم فراوان، رعیت را بسیار میکرد و گندم سوخته، جمعیت را اندک. تعداد شاعران که بسیار شد، مخاطبان باید برمیگزیدند و در نتیجه، باید عدهای که مقبول جامعه بودند، شعر و شاعران را گلچین میکردند و این روش به طُرق مختلف انجام میگرفت از جمله از طریق برگزاری مسابقه شعر. این عده مقبول جامعه، داوران بودند اما تعداد داوران هم، به همراه فزونی امکانات، بسیار شد و شاید به همین دلیل است که در چند دهه اخیر، دیگر مسابقات و جوایز شعر، کارایی پیشین را ندارند یعنی نه به افزایش شمارگان کتابها کمکی میکنند تا توانایی اقتصادی شاعران، از هیچ به اندک، تغییر مسیر دهد و نه به متمایز کردن نام شاعران برنده میانجامد تا مشهورتر باشند چرا که داوران بسیار، در یگانگی و درستی آراء - از منظر جامعه- شبهه افکندهاند.
دوران مدرن؛ تغییر الگوی مصرف
احتمالاً مهمترین دستاورد انقلاب مشروطه این بود که واژه «رعیت» اندک اندک به مردم، بعد به ملت و در نهایت به شهروند تغییر یافت همچنان که معنای «دولت» هم دچار تغییر شد. رعیت، در دوران پیش از مشروطه، از حقوقی که اکنون آن را «حقوق شهروندی» میخوانیم محروم بود و از جمله این حقوق میتوان به «حق انتخاب» اشاره کرد. «انتخاب محدود» متعلق به طبقهای بود که برخوردار از «دولت» بود و «انتخاب نامحدود» متعلق به امیر، سلطان یا حاکم اقلیم. به یاد بیاوریم که «دولت» به معنای «نهادهای حکومتی»، کاربرد متأخر این واژه است و در شعر هزارساله، اغلب مراد از «دولت»، قدرت و ثروت و حشمت بود که متعلق بود به طبقه خاصی از اجتماع ایرانی؛ طبقهای که با واگذاری «حق انتخاب سیاسی» به سلطان-در حوزههایی مشخص- از حق انتخاب -در محدودهای خاص- برخوردار میشد چرا که برای گزینش «فرصت اقتصادی» داشت اما رعیت، از این فرصت محروم بود بنابراین مردم، به معنایی که اکنون مد نظر ماست، تنها از سرریز اندک برخی امکانات -که از «سفره اقتصادی اهل دولت» به کف هرم جامعه میرسید- برخوردار بودند که برخورداری از «لذت و تفرج» بخشی از این امکانات سرریزشده بود که «شعر» مهمترینشان محسوب میشد در نتیجه شاعران، گرچه اغلب از میان رعیت
نام داوران، بر طبق سنتی نانوشته، به طور معمول، حتی تا اعلام نهایی نتایج فاش نمیشود و در مواردی-که اندک هم نیستند- حتی تا سالهای بعد هم فاش نشدهاند. این داوران در سایه، بیشترین عامل برپایی دیوار بیاعتمادی بین شرکتکنندگان و مخاطبان شعر از یک سو و برگزارکنندگان جایزه از سویی دیگرند. گاهی البته به طنز و جد گفته شده است که فاش نشدن نام داوران، برای حفظ امنیت جانی و مالی و اجتماعی آنها بوده! اما به نظر میرسد که این پنهانکاری مرسوم بیشتر برای آن است که شرکتکنندگان، از همان آغاز و پیش از ارسال اثر، دچار ریزش آماری نشوند
|
برمیخاستند اما چندان دلمشغول تأیید یا رد خود، توسط طبقه اجتماعیشان نبودند چون «حق انتخاب» با طبقه «اهل دولت» و بیش از آن، با سلطان.
انقلاب مشروطه، این موازنه اجتماعی، میان طبقات جامعه ایرانی را بر هم زد و هنگامی که رعیت، بدل به مردم شدند، سلطان مجبور شد با واگذاری بخش مهمی از اختیارات خود به آنها، به «قانون مکتوب قابل استناد» تن دهد و مجریان این قانون، اگرچه در دهههای نخست، همان «اهل دولت» بودند که به عنوان «وکیل مردم» به مجلس مشروطه پا نهادند اما وقتی سلطان از «حق انتخاب نامحدود» خود منع شد، آنان هم مجبور شدند بخش مهمی از «حق انتخاب محدود» خود را با مردم قسمت کنند که حاصلش در حوزه شعر، بدل شد به آنچه «شعر مشروطه» مینامیم و ظهور بیسابقه «شاعران مردمی» را در پی داشت یعنی شاعرانی که توسط مردم به رسمیت شناخته میشدند و در نتیجه باید خواستههای آنان را در نظر میگرفتند با این همه، همان طور که حکومت، اندک اندک سعی کرد از قوانین مکتوب، فراروی کند و اختیارات بیشتری را به دست آورد [که در نهایت، به دیکتاتوری چنددههای خاندان پهلوی بدل شد] «اهل دولت» هم سعی کردند آنچه را که در انقلاب مشروطه از کف داده بودند به اَشکال مدرناش دوباره به کف آورند؛ شعر نیز به عنوان مهمترین رسانه «کنترل فرهنگ و افکار عمومی» از این جمله بود. اگر طبقه دارای قدرت و ثروت دیگر نمیتوانستند با استفاده از پیشفرضهای کنترل آموزش، محدودیت نشر یا دریغ کردن فرصتهای اقتصادی گزینش در معادلات اجتماعی، از اقبال مردم از یک شعر یا شاعر پیشگیری یا شاعران را به طور مستقیم به حوزههای مد نظر خود هدایت کنند، باید بر ابزار «انتشار یا محبوبیت یک شعر یا شاعر» تسلط مییافتند و این کار هم در فاصله دو جنگ جهانی ممکن شد چون مفهوم «انتخاب»، در بخش اعظم جهان به مفهوم «مصرف» تنزل یافت و هنگامی که مردم از «انتخابکننده» به «مصرفکننده» بدل شدند، تسلط بر سرچشمههای «تولید»، در هر عرصهای از جمله شعر، آسان شد.
اگرچه معنای «ممیزی» یا «سانسور» در اروپای قرن نوزدهم، در ابتدا، صرفاً معنایی مرتبط با نهادهای حکومتی بود اما قرن بیستم، آن را به حوزههای «ثروت و قدرت» کشاند که تسلط بر مراکز رسانهای و انتشار، امری خطیرتر محسوب میشد برای تسلط بر افکار عمومی. در ایران هم، «جهتدهی به مصرف» از همان ابتدای دهه 1320، بر «ممیزی حکومتی» چربید و تا سال 57، این «تغییر الگوی مصرف» توانست بر شعر وشاعرانی که با شیوههای مختلف از «ممیزی حکومتی» میگریختند تأثیری فراتر از انتظار بگذارد و در نتیجه شاعران مستعد بسیاری مجبور شدند که از الگوهای پیش رو تبعیت کنند چرا که اگر چنین نمیکردند ارتباطشان با «مصرفکننده»، یا قطع یا محدود میشد. اهدای جوایز شعر هم اگرچه در ابتدا به منظور ارتقای کیفیت ادبی جامعه ایرانی شکل گرفت اما خیلی سریع به سوی اهدافی دیگر تغییر مسیر داد و هنگامی که با کودتای 28 مرداد سال 32، «شاه مشروطه» بدل به «سلطان» شد، با فراگیر شدن «ممیزی حکومتی»، «ممیزی قدرت در سایه» نیز به شکلی بیسابقه، به ترسیم مرزهای مشخص «تولید هنری» مشغول شد و از آنجا که مردم، میدانستند که حکومت سلطان را نمیخواهند اما نمیدانستند هر که بر سلطان میشورد، مدافع حقوق آنان نیست، دل به این «ممیزی نوین غیر حکومتی» دادند. چنین روندی، مخصوصاً در حوزه اهدای جایزه شعر، در مواردی حتی تلفات جانی هم داشت از جمله شاعر جوانی در نیمه نخست دهه پنجاه، نومید از اینکه «شیوه تغییر الگوی مصرف»، او را از دریافت جایزه نخست محروم ساخته بود و در واقع، بر زندگی اجتماعی، معیشتی و ادبی او تأثیر مستقیم گذاشته بود، خود را کشت! این البته کمترین تلفات برای ادبیات ایران بود چرا که بخش اعظم خسارات حاصل از این شیوه، باعث مرگ ادبی بسیاری دیگر شد چرا که دیگر روزگاری نبود که حکم بر این باشد: ادب مرد به ز دولت اوست.
تأثیر متقابل «نامها» و «شیوههای تصمیمگیری»
جوایز شعر از آغاز شکلگیری خود، اغلب از نامهای بزرگ ادبیات ما بهره گرفتهاند اما همیشه هم این طور نبوده؛ گاهی این جوایز را، به نام یک نشریه یا رسانه خاص میشناسیم یا حتی جمعیتی خاص یا واقعهای خاص. با این همه، هر چه در این دههها به سال 1394 نزدیکتر میشویم، تأثیر متقابل «نامها» و «شیوههای تصمیمگیری» در این مسابقات، کمتر و کمتر میشود و اسامی، مخصوصاً در جوایز بخش خصوصی، وجه زینتی به خود میگیرند. مسلماً اگر ما نام «فردوسی» را بر جایزه شعری خود مینهیم، دیگر نمیتوان شعرهایی را برگزید که متعلق به حوزه شعر آوانگارد با رویکردهای سوررئالیستیاست! [نه به خاطر اینکه شعر آوانگارد بد است به خاطر آنکه در این مقوله، موضوعیت ندارد. ] گاه البته قصههای عجیبتری هم در این میان رقم خورده است مثل اعلام نام شاعری به عنوان انتخاب نخست، در جایزه شعری که منتخبانش باید از میان شاعران فعال دههای خاص گزینش میشدند اما آن شاعر، در دههای پیش از آن درگذشته بود! در این میان، احتمالاً بیشترین هماهنگی میان نام و عملکرد را در جوایز بخش دولتی یا جوایز بخش خصوصیای که عنوان جمعیت یا رسانهای خاص را برگزیدهاند، شاهد بودهایم.
البته نباید از این نکته هم غافل ماند که جوایز بخش دولتی، با برخورداری از منابع مالی مشخص، برنامهریزی مدون و اهداف تشریحشده، تا به حال تکلیفشان با شاعران و همچنین مخاطبان شعر، روشنتر از جوایز بخش خصوصی بوده است همچنان که بر سرنوشت اقتصادی، رسانهای یا ادبی برندگان خود تأثیرگذارتر بودهاند. با این همه نباید از برخی موارد استثنایی هم چشمپوشی کرد که جوایز خصوصی شعر، به دلیل برخورداری از امکانات رسانهای مطلوب یا منابع مالی شفاف یا برنامهریزی درازمدت یا حتی حضور شاعرانی محبوب و مشهور در جمع داوران یا تصمیمگیران، بر بازار نشر ایران تأثیری انکارناپذیر داشتهاند اما همان طور که گفته شد، این موارد در مقوله «استثناء» قابل تعریف و توضیح است.
روزگار داوران در سایه
نقدها را بُوَد آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعهداران پی کاری گیرند
مصلحتدید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند
جدا از مواردی که درباب «تغییر مهندسی شده الگوی مصرف» در روند برگزاری جوایز شعری از آنها یاد شد، شاید مهمترین پاشنه آشیل این جوایز، بحث داوری آنها باشد که احتمالاً بتوان در موارد زیر خلاصهشان کرد:
داوری بر اساس پیشفرضها! مهمترین اتهامی که تاکنون، به شکل رسمی و غیر رسمی به شیوه داوری جوایز شعر وارد شده –اعم از خصوصی یا دولتی- این بوده که آثار در دست بررسی، نه بر اساس ارزشهای زیباشناسانه- ادبی-انسانی که براساس شیوه زیست اجتماعی و روابط برونمتنی داوران، مورد قضاوت قرار گرفتهاند
|
یک. نام داوران، بر طبق سنتی نانوشته، به طور معمول، حتی تا اعلام نهایی نتایج فاش نمیشود و در مواردی-که اندک هم نیستند- حتی تا سالهای بعد هم فاش نشدهاند. این داوران در سایه، بیشترین عامل برپایی دیوار بیاعتمادی بین شرکتکنندگان و مخاطبان شعر از یک سو و برگزارکنندگان جایزه از سویی دیگرند. گاهی البته به طنز و جد گفته شده است که فاش نشدن نام داوران، برای حفظ امنیت جانی و مالی و اجتماعی آنها بوده! اما به نظر میرسد که این پنهانکاری مرسوم بیشتر برای آن است که شرکتکنندگان، از همان آغاز و پیش از ارسال اثر، دچار ریزش آماری نشوند!
دو. شیوه داوری -یعنی تقسیمبندی مراحل آن به دور اول و دوم و حتی سوم-، تعداد برگزیدگان و اعلام معیارهای داوری، به طور معمول، از موارد بحثانگیز اغلب این جوایزند به گونهای که اگر متن فراخوان یا مصاحبههای دبیران جوایز را در آغاز برگزاری با بیانیه داوران مقایسه کنید به موارد مشابه اندکی برمیخورید! بیانیه داوران حتی در موارد بسیار، از تضادها و جدال معنایی کلمات با همدیگر، عاری نبوده است! مواردی هم بوده که در بیانیه رسمی هیأت داوران که برای رسانههای معتبر ارسال شده، اسم کتابها یا شاعرانی که در انتخاب دور نخست یا دوم از آنان سخن به میان آمده، غلط نوشته شده! [نه غلط تایپی، اسم کس دیگری به عنوان شاعر کتاب مورد بحث ذکر شده است!]
سه. در مواردی که اسامی داوران پس از پایان برگزاری فاش شده است یا یکی از ایشان، خود در مصاحبهای یا محفلی، اسامی را فاش کرده، در اکثر موارد به نبود اتفاق آراء اشاره شده و اعلام نتیجه نهایی را حاصل دخالت دبیران یا برگزارکنندگان در بخش خصوصی یا صاحبان امضا در بخش دولتی عنوان کردهاند. در چند دهه اخیر، تغییر نام برندگان نهایی در واپسینلحظات اعلام نتایج، به روندی عادی در برگزاری جوایز شعر بدل شده است؛ در موردی خاص، که از موارد استثنایی از دوران مشروطه به این سوست، پس از اخذ رأی از تعداد قابل توجهی از فعالان شعری درباره موفقترین شاعران سه نسل [و پس از اعلام غیر رسمی نام برگزیدگان]، در بیانیهای رسمی، توسط دبیر جایزه اعلام شد به دلیل به حد نصاب نرسیدن آرای اخذ شده، نتایج از اعتبار لازم برخوردار نیستند و بنابراین اعلام نمیشوند!
چهار. داوری بر اساس پیشفرضها! مهمترین اتهامی که تاکنون، به شکل رسمی و غیر رسمی به شیوه داوری جوایز شعر وارد شده –اعم از خصوصی یا دولتی- این بوده که آثار در دست بررسی، نه بر اساس ارزشهای زیباشناسانه- ادبی-انسانی که براساس شیوه زیست اجتماعی و روابط برونمتنی داوران، مورد قضاوت قرار گرفتهاند. عبارتی مشهور در میان شاعران سه دهه اخیر، کمکم دارد بدل به ضربالمثل میشود: «حتماً به همه، اول سلام کن چون ممکنه طرف، فردا در مورد شعرت نظر بده!» این نگرش به داوری، گرچه بیشتر غرضورزانه یا حاصل ناکامی در کسب عناوین نخست تلقی میشود اما همیشه شواهد لازم برای طرح این مسأله موجود بوده، گرچه هرگز در هیچ محکمهای به اثبات نرسیده است با این همه نمیتوان بیتوجه از نسبتهای شاگرد-استادی یا رفاقتهای دیرین یا حتی عضویت در «جناحهای سیاسی-ادبی- بینشی مشابه»، این «تا نباشد چیزکی/مردم نگویند چیزها» را از نظر دور داشت.
[گاهی البته به شکل مشهود و مستقیم، دبیران برخی از جوایز بخش خصوصی یا دولتی درباره شیوه داوری سخن گفتهاند که بیآنکه بخواهم به نقد این سخنان بپردازم، با ذکر اصل نظر، قضاوت را به خواننده میسپارم. حافظ موسوی دبیر نخستین جایزه احمد شاملو که جایزهای در حوزه بخش خصوصیاست، با انتشار فراخوان جایزه، در این باره گفته بود: «در مرحله اول سه داور که شاعر و منتقد هستند، از بین آثار ارسالی، 30 تا 40 عنوان را برمیگزینند. این افراد از کسانی انتخاب شدهاند که به کاردانی و صداقتشان اعتماد دارم. در مرحله دوم چند نفر دیگر از چهرههای شاخص علوم انسانی و هنر به مجموعه داوران اضافه خواهند شد. این کار با این دید انجام شد که گزینش آثار تنها از نظر بلاغت شعری نباشد و از همه جهات به شعر نگاه شود. اگر این ایده تحقق پیدا کند، که انشاءالله تحقق مییابد، داوری خوب و عادلانهای انجام میشود. امید است نتیجه این دوره و دورههای بعد باعث رونق و اعتلای شعر فارسی شود. ملاک ثابتی برای انتخاب آثار قرار ندادیم و داوران با توجه به شناخت از شعر و دیدگاه خودشان آثار را داوری میکنند. در مرحله دوم سعی میشود که در داوری به معیار مشترکی برسیم و در نهایت دقت و بدون حاشیه آثار را داوری کنیم. این دوره میتواند به عنوان تجربه برای دورههای بعد استفاده شود، اما برنامهای برای دورههای بعد ریخته نشده است.» و اسماعیل امینی، دبیر دو دوره اخیر جشنواره شعر فجر که جایزهای در حوزه بخش دولتیاست، در باب مواردی دیگر گفته: «آنها حقشان است که بگویند ما نمیخواهیم کتابمان در این جایزه در رقابت قرار بگیرد اما مگر جوایزی مثل جایزه شعر کارنامه یا جایزه گلشیری داورانشان را با نظر همه نویسندگان و شاعران هماهنگ میکنند؟ جشنواره شعر فجر ملی بوده. دوستانی هم که سال گذشته آثارشان نامزد شد و خودشان خواستند که از رقابت کنار گذاشته شوند یکی آقای شمس لنگرودی بود که به ما محترمانه نامه نوشت و گفت، میخواهم این جایزه به جوانترها تعلق پیدا کند. دیگری هم آقای عباسی بود. افراد حقشان است که بخواهند آثارشان در رقابت قرار نگیرد. جشنواره فجر سیاسی نیست و ادبی است و خود من هم سیاسی نیستم و اظهار نظر سیاسی هم نداشتهام. هنوز که ما داوران را مشخص نکردهایم. برای داوری از تمام چهرههای شعری دعوت میکنیم و منعی در این زمینه نمیبینیم اما بعضی از دوستان خودشان نمیپذیرند و ما سال گذشته آن را عملاً نشان دادهایم. با این حال به آنها هم حق میدهیم البته گروهی هم داریم که کسب و کار و شهرتشان در مخالفت است. این شاعران خیلی هم حرفهای نیستند. آنها که حرفهای هستند و از طیف روشنفکران معمولاً معتدل هستند این کارها را نمیکنند. ما از هر کسی که به کار هیأت داوری بیاید دعوت میکنیم، منتها برخی نمیآیند و برخی هم هویتشان با مخالفت گره خورده است.»]
درهم و دینار شعر!
وقتی صحبت از جایزه میشود احتمالاً به یاد کودکی میافتید: هر کار خوب، یک آب نبات! اما در جریان برگزاری جوایز شعر، جایزهها به این اندازه نقد نیستند! حتی در جوایز بخش دولتی هم که از بودجه مشخص و شفافی برخوردارند وقتی که موقع پرداخت سکه یا مبالغ ریالی میشود، مواردی دیده شده که تا سالها، برنده، دونده بوده است! جوایز بخش خصوصی، نسیهتر از این حرفها هستند! در آنها، حتی اگر برگزارکننده از حمایتکننده مالی قوی یا بنیه مالی حیرتانگیز برخوردار باشد، در بهترین حالت، وعده انتشار رایگان کتاب شعر بعدی، انتظار برنده را میکشد که در این مورد خاص، اگر کتاب بعدی آماده انتشار باشد، اغلب در حداکثر 200 نسخه و با استفاده از دستگاههای چاپ فوری کمکیفیت و صحافی نازل، بعد از یک سال منتشر میشود و اگر هم که آماده انتشار نباشد باید دست دعای برنده، برای زنده بودن یا ورشکسته نشدن برگزارکننده جایزه، تا زمان انتشار کتاب به هوا بلند باشد!
در بخش دولتی، در سالهایی که گذشت، اتفاقات شگفتانگیزی نیز رخ داده است مثلاً اینکه در یکی از این موارد که همین چند سال قبل به وقوع پیوست، نام برگزیده اول، از فهرست نهایی حذف شده بود و با اعتراض هیأت داوران که در بیانیه خود از آن شاعر نام برده بودند، مشخص شد که به دلیل کمبود بودجه، مسئولان مالی جایزه، به جای هیأت داوران تصمیم گرفته بودند هیچ شاعری را شایسته احراز مقام نخست ندانند!
به این موارد اضافه کنید که مراسم اختتامیه اغلب این جوایز، چنان در سکوت خبری انجام میشود که برگزیدگان، حتی از موهبت رسانهای شدن بُرد خود نیز محرومند!به نظر میرسد برندگان واقعی این جوایز، فقط برگزارکنندگان آنها هستند که بیشتر در مرکز توجه قرار میگیرند و در مواردی که دلمشغولیهای اقتصادی نیز دارند، از این امکان، برای گرمی بازار، نهایت استفاده را میبرند! بیچاره شعر، بیچاره شاعر!/روزنامه ایران