دیروز هفدهمین سالگرد زلزله بم بود. خاطرهای تلخ که همچنان در ذهن مردم مانده است و دیروز خیلیها با انتشار عکسهایی از این زلزله مینوشتند و بازماندگان بم هم خاطراتی را مینوشتند که خواندنشان سخت بود: «17 سال پیش در چنین روزی از قطار پیاده شدم و با فضای گنگ شهر کرمان و صدای مکرر پرواز هلیکوپترها روبهرو شدم.
راننده تاکسی گفت: «بم خراب شد» و هیچ فکر نمیکردم از چند ساعت بعدش تا همین حالا، بزرگترین ترس زندگیام زلزله شود. تصاویری از بم تا آخر عمر از ذهنم پاک نمیشود. پسری که نیمه شب تنها وسط بلوار بروات کنار آتش نشسته بود و اجساد تمام خانواده پرجمعیتش را به تنهایی از ویرانه خانه بیرون کشیده بود، خودش پتویی نداشت و تمام پتوها را روی اجساد عزیزانش کشیده بود. شب قبل در خانهشان عروسی بود. خیابانی که تا چشم کار میکرد، دو طرفش جسد بود و محلههای قدیمی که فقط نخلهای حیاط خانههایش پابرجا مانده بودند. و صاحب آن پیکان قرمز در جاده شلوغ کرمان به بم که جسد عزیزانش را در صندوق عقب گذاشته بود و در جاده میرفت.»، «من هر دفعه که زمین میلرزه انگار دوباره برمیگردم ۵:۳۰ صبح ۵ دی.»، «همچین روزی وقتی بم لرزید شهر ما مسجدسلیمان هم لرزید ولی صبحش متوجه عمق فاجعه توی بم شدم من یه بچه مدرسهای بودم وسطای امتحاناتمون بود پس لرزهها ولمون نمیکردن چقدر پای تلویزیون برا زلزله بم گریه کردم»، «من سرباز بودم اون موقع یه گروهان از پادگانمون از تهران رفتیم بم. یه ویرانه کامل دیدیم. زلزله موقع خواب خیلی وحشتناکه»، «روانشناسم ۱۷ سال پیش تمام خانواده و خونهاش رو تو زلزله بم از دست داده. استوریاش از دیشب دل آدمو خون میکنه. به قول خودش حواستون هست همیشه به آدماتون یادآوری کنین دوسشون دارین؟ هر لحظه ممکنه کل زندگی آدم زیر و رو شه.»، «ترم اول دانشگاه بودم، عصر تا رسیدم خوابگاه بچهها گفتن خبرداری کرمون زلزله شدیدی اومده؟ یک قرن توی صف تلفن کارتیهای فاطمیه ۳ وایسادم تا نوبتم شد زنگ بزنم و ازون روز به بعد بزرگترین کابوس زندگیم شد از دست دادن عزیزانم توی زلزله...»، «٢ روز پیش ارتباطی ترتیب دادیم تا یکی از معلمان شهرستان بم با آقای وزیر ارتباط ویدئوکال بگیرن و گفتن بعد از گذشت ١٧ سال (۵ دی ٨٢) از زلزله بم هنوز بعضی مدارس در کانکس برپا میشه... بزرگواران مسئول فکری کنید راه دوری نمیره»، «به امید روزی که مردم کشورم در سازهها و ساختمونای مقاوم در برابر زلزله زندگی کنن»، «دختر داییم سه فرزند و همسرش رو در زلزله بم از دست داد، فکر کن زیر آوارها بچه ۳، ۵ و ۹ سالهات، باهات حرف بزنن و بعد از دقایقی دیگه صداشون رو نشنوی.»