انارهای نارس در امتداد ریل مهآلود
ایران آنلاین /این شعر مرز میان «گردشگری ریلی» و تفاوت آن با «گردشگری راهآهن» است که راهآهن کشور به تازگی به دنبال معرفی آن است. «گردشگری ریلی» مسافری است که سوار بر قطار میشود، به مقصدی شاید دور میرود و همه چیز را از نگاه ناظر با خود میبرد. اما برای گردشگری «راهآهن»، سوزنبان قصه باید انگاره دیگری را هم بزند و منتظر مسافرش بماند. منتظر مسافری که به میلههای ایستگاه تکیه داده است تا قصه خود راهآهن را بشنود.
سوار بر پلها و تونل ها
تور خبرنگاران در هالهای از «مه» و در سواد کوه مازندران اتفاق میافتد. 90 کیلومتر از راهآهن شمال درپیچ و خمهای این شهر جریان دارد. تاریخ و طبیعت درست روی این ریل و در این نقطه، هرآنچه در چنته داشته است رو کرده. نخستین ایستگاه برای آغاز گردشگری راهآهن، روستای شورآب است و ایستگاهی به همین نام. «شورآب» نام از آبشار شورآب میگیرد. آبشار شورآب، در 45 کیلومتری جنوب شهر «زیرآب» آنطور که شاعران میگویند سیم بر سیم میساید و زیبایی میآفریند. ما هم از دل قطار بخشی از این زیبایی را به نظاره نشستیم! آب این چشمه و آبشارش بهخاطر گذر از لایههای گوگردی زیر زمین قابل استفاده نیست و به همین دلیل شورآب نام دارد. همین املاح فراوان به محل ریزش آبشار به شکل زیبایی رنگی سرخ داده است. بنابر گفته سالخوردگان، در زمان جنگ جهانی دوم، روسها از این آب و گل ولای آن برای مصارف پزشکی بهرهبرداری میکردند.
اما خانههای ایستگاه شورآب، باران خورده اند و شولایی از مه به تن دارند. انگاری که هم باشند و هم نباشند. اصلاً «وهم» باشند. گمان ببری که سیاهه همه چیز را روی ابرها نوشته باشند. آنقدر که جز چند متری آن سوتر را نتوانی بخوانی. آدمها و سایه ها. مه آنقدر غلیظ است که از ما هم جز سایههایی و سیاهههایی نماند. همین که از جمعیت دور میمانی خودت هم به سیاههای میمانی در ایستگاهی متروک که به درد فیلمهای «هیچکاک» میخوری. ماشینها اما میزانس را بهم زدهاند. روستای مه خورده باب میل عکاسهای گروه نیست. برای آنها «واضح» نیست نقشهای که آسمان کشیده است. در ایستگاه جز کارگر راهآهن که چایی زغالی را به زیباییهای بصری راهآهن کشانده است کسی نیست. ریل قطار از یک سوی در دل تونلی گم میشود که جزدهانه سنگی اش، همه چیز را به مه باخته است و از یک سو به ناکجاآبادی میرسد که در میان هالهای از مه نامعلوم است. شاید به همان جایی که سوت قطاری همگان را آنجا میخواند، به دورترین نقطه جهان!
پیرزنی در مه پیدا میشود به گفت و شنفتی کوتاه. بقچه را انداخته روی چوبی و چوب را روی شانهاش استوار کرده. زائیده همین روستاست و مردش هم راهآهنی. حالا هم زندگی را از راه حقوقی میگذراند که مردش از بازنشستگی راهآهن جمهوری اسلامی میگیرد. داغ تنها پسر را بر دل دارد و نازدار دو دختری است که حالا هر دو دانشجویند. دعاگوی ما میشود و در مه گم....همه چیز طعم اساطیر میگیرد. «هوهو چی چی.هوهوچی چی.» دو چشم لوکوموتیو از دل تونل پدیدار میشود. قطاری که آمده است تا منتظر مسافر سمجی بماند که به میلههای ایستگاه تکیه داده است. خبرنگارانی در مه گم. رژه هذیان مه در ذهن گرم. سوت قطار کشیده میشود برای سوار شدن. بدون اینکه ارتباطی با جوامع محلی گرفته شود.
این نخستین ایرادی است که به گردشگری راهآهن وارد میشود. این گردشگری بیشک در مسیرهای شمالی و همچنین در مسیرهای جنوبی که لرستان را به خوزستان میرساند میتواند جزو مهیجترین گردشگریهای کشور باشد. اما قصه و آدمها هم باید به آن وارد شوند. شاهدین همه اتفاقهایی که در سایه راهآهن افتاده است. بسنده کردن به تاریخ ساخت قطار کافی نیست. هرچند «محمد محسنیان» مجری تور هیچ پاسخی بر این ایراد وارد ندارد اما اهالی شورآب و ورسک و... حرفهای گفتنی زیادی برای شنیدن دارند. آنها بیشک در سفرهای بعدی باید جزئی از تور باشند. توری که گردشگران خاص میخواهد. آنطور که محسنیان میگوید این تور با هماهنگی راهآهن و سوزنبانهایی که از تاریخ جا ماندهاند، اتفاق میافتد. آنها به خاطر این تور ریل را خلوت میکنند. قطار گردشگری در مسیری حرکت میکند که قطاری در آن مسیر نباشد.
90 کیلومتر راهآهن شمال در پیچ و خمهای «سواد کوه» گم و پیدا میشود. سواد کوه خود جان از پیچ و خمهای «البرز» میگیرد. بنابراین عجیب نیست که این مسیر را زیباترین مسیر راهآهن شمال میداند. هر فصلی رنگی تازه دارد. کم نمیگذارد برای گردشگر. مه و باران در شهریور ماه هم پای گردشگر میشود و در بعضی از مسیرها به پاییز رنگ ریز مینشیند. مثلاً پل «اوریم» که آخرین پلانی بود که در ذهن ما نشست. درست وسط شهریور نشسته است به پاییز رنگ ریز نه برگ ریز.مه غلیط هم از پس پوشاندن سرخ ونارنجی آن برنمیآید. پاییز سه «خط طلا» سوادکوه یکی از سحرانگیزترین پاییزهاست که طبیعت به مسافر و مهاجرش هدیه میدهد. سه خط طلا با مهندسی جالب آن که باعث شده شیب مسیر کاسته شود و لکوموتیوها با قدرت بیشتری بتوانند کوه را دور بزنند... کسی نمیداند از کی به این سه خط، سه خط طلا گفتند. شاید در نخستین پاییزی که شعله کشید به سرخ ، شعله کشید به زرد.
از شورآب تا ایستگاه «دوگل» یکبار دیگر قطار میایستد تا مأموران قطار زودتر از خبرنگاران خودشان را به بوتههای «زرشک» برسانند. آدرس زرشکها را در میان تراکم درختها و درختچههای شمالی که باران و شبنم آنها را دربر گرفته بیشتر از هرکسی میدانند. سوادکوه شهر پل و تونل هاست. پلهایی که پل می زنند میان کوه، جنگل و رودخانه. قطار روی پلهایی میایستد که راه از دل درههایی میبرند که حتی مه نمیتواند از عمق ترسناک آنها چیزی بکاهد. اصلاً مه بر ترسش میافزاید، وقتی نمیدانی که دره کی به انتها میرسد. تا مأموران قطار دلی از عزا درآورند و خودشان را میهمان زرشکهای رسیده و نرسیده جنگل کنند، خبرنگاران هم از تونل و ریل قطاری گم شده درمه های بیپایان، عکس میگیرند. مه هایی که میپیچد لای درختان، لبریز میشود از درهها. دهان تونلها را میبندد به نرمی و همیشه از قطار پیشی گرفته است.
محسنیان مجری تور درباره تفاوت «گردشگری ریلی» با «گردشگری راهآهن» میگوید: «گردشگری ریلی آن چیزی است که بواسطه وسیله حمل و نقل و شبکه ریلی اتفاق میافتد؛ مانند آنچه در حضور گردشگرانی که با قطار سفر میکنند شاهد هستیم اما گردشگری راهآهن بر هویت و داستانهای راهآهن تأکید دارد؛ تاریخ و آنچه از دل آن به عنوان راهآهن میشناسیم. در گردشگری راهآهن توریستها به صدای ریل گوش میدهند. از ندای پل ورسک سخن میگویند و داستانهای تونلهای 36، 16، 43 و6 را میشنوند.»
تونل شماره 6 راهآهن شمال هم داستانی شنیدنی دارد. به گفته محسنیان این تونل یادآور کارگرانی است که اکنون در محوطه آرامگاه اخوت آرمیدهاند. هشتاد سال پیش هنگام ساخت تونل تعداد زیادی از کارگران جان خود را از دست دادند. تور گردشگری راهآهن یک چیز کم دارد. این مسیر را باید با همان قطارهای قدیمی رفت. باید فرصتی باشد تا تو سرت را از دل پنجره قطار بیرون بکشی. آن لایه شیشهای که بین تو و مناظر اطراف فاصله انداخته است را خط بزنی و دوربین را روی همه زیباییهای مسیر زوم کنی. آنقدر خیال را به اطراف پر بدهی و در دل جنگلها و کوهها آن روان شود تا وقتی تونلها تو را از اطرافت میگیرند به خاطر بیاوری که در درون قطار نشستهای است که خود متن و اصل ماجراست. ۹۳ تونل به طول ۲۴ کیلومتر خط آهن تهران را به شمال کشور متصل میکند. قصه قصه پل هاست و تونل ها. البته به این نکته ایمنی هم توجه داشته باشید تونلهای مسیر بسیار تنگ است و باید دقت کنید در هنگام نزدیک شدن به تونلها به هیچ وجه چیزی از قطار بیرون نباشد چه خودتان و چه وسایلتان...
قصه به تونل «گدوک» میرسد. تونلی به درازای 2 کیلومتر. این تونل بلندترین و در عین حال عریضترین تونل مسیر است. بعد از گدوک میشود ایستگاه «دوگل». بعد از دو گل هم ورسک و همه دلبری هایش.. به توقفی میهمان دوگل میشویم. پیش از ما این مأموران وکارکنان قطارند که خود را به درخت اناری میرسانند که انارهایش هم رسیدهاند هم نرسیدهاند. انگاری که تمام جنگل را پایش کرده باشند، دقیق میدانند کدام درخت میوه در کدام منطقه جنگل وجود دارد. سرعت آنها در پیدا کردن درختان میوه دور از چشم خبرنگاران وعکاس نمیماند... بنای ایستگاه دوگل در فهرست ملی ثبت شده است. تلفناش هم از آن قدیمیهاست که فقط میتوان در فیلمها دید. هرچند هنوز هم زیبایی پل ورسک و شاهکار مهندسی آن مثال زدنی است اما تور گردشگری راهآهن شمال زیباییهای دیگری را هم پیش روی مسافران و گردشگران میگذارد. در این سفر پل ورسک هم دیگر آنقدر که دور از دسترس مینمود، نیست. پلی زیبا وعظیم که درارتفاعات مشرف به سوادکوه ساخته میشود تا پلی بزند میان راهآهن سراسری تهران به شمال. حالا میتوان لحظاتی از دل قطار روی آن باشی و سواد کوه آرام وخلوت را زیر نظر بگیری. برای همه پنجرههایی که میتوان از دل قطار به آنها راه یافت، قصه بسازی. پلهای کوچک شهر را بشماری و زل بزنی به آمد و شدها. در همین مسیر میتوانی غار سه هزارساله «اسپهبد خورشید» را هم به تماشا بنشینی. تاریخی دارد بس شنیدنی و از این گزارش خارج.
همقدم با مه
خبرنگاران پل راهآهن سرتپه را کمین مینشینند تا قطاری با همه قصههایش از راه برسد. شهریور اینجا هم رنگ پاییز گرفته است. هم تابستان است هم پاییز است. باران ومه هم قدم به قدم دنبال لحظهها میآیند. پل بر بالای خانهها ستون کشیده است به آسمان. محسنیان میگوید: «در این مسیر گردشگران هم به انتظار آمدن قطار مینشینند وهم از زیباییهای طبیعی و تاریخی آن لذت میبرند.» او تور گردشگری راهآهن جنوب را هم در برنامههای آتی خود دارد. به گفته محسنیان یکی از مهیجترین تورهای گردشگری راهآهن بخش لرستان راهآهن جنوب است. به گفته او تونلهای ۲۲ و۲۳ راهآهن جنوب که به نامهای شاهی و شاهپور نیز خوانده میشوند؛ یکی از جذابترین بخشهای راهآهن ایران هستند. او میگوید: «مجموعهای از زیباییهای طبیعی و صنعتی، این منطقه را به مقصدی استثنایی در ایران بدل کرده که متأسفانه به دلیل نبود امکانات، برای گردشگران کاملاً ناشناخته مانده است.»
با زمزمه سزار
بخشی که رود «سزار» زمزمه لحظههای آن خواهد بود. همچنین به گفته او در مسیر راهآهن جنوب رود دز از کمعرضترین درههای خود عبور میکند. دو تونل آن به طولهای ۲۴۸۱ و ۲۵۲۵ متر که دومین و سومین تونلهای راهآهن در زمان ساخت بودهاند و تنها ۱۳۰ متر با یکدیگر فاصله دارند و در دل صخرههای آن کنده شدهاند. دهانه شمالی تونل ۲۲ در دیوارهای به ارتفاع حدود ۹۰۰ متر قرار دارد! بنابراین عبور از یک نیم تونل که از یک سو به دره میرسد هم میتواند برای هر گردشگر ماجراجویی لذت بخش باشد. هنوز و پس از 80 سال میتوان باقیمانده ساختمانهای اقامتی، کمپ پشتیبانی و پلهای موقت ارتباط دهنده دو طرف دره را مشاهده کرد. همه این اتفاقها در پس زمینه به وقوع میپیوندد که «زاگرس» نام دارد. همانطور که زیباییهای البرز از سوادکوه و ورسک کارتپستالی دیدنی ساخته است؛ زاگرس نیز چشمها را تا مدتها به زیبایی طبیعی خود خیره میسازد.
انارهای نارس
تور گردشگری راهآهن شمال در دو بخش کوهستانی و جنگلی تعریف شده است. یک روز زمان زیادی نبود تا خبرنگاران بخش جنگلی راهآهن را هم از بر کنند. بنابراین ریل زندگی به جنگلهای شمالی که میرسد تور گردشگری هم تمام میشود. هرچند مأموران قطار در لحظه آخر هم آدرس درختان انار را در چند لحظه توقف به مسافران نشان می دهند. انارهایی که رسیده آنها سهم پرندگان شده بود و نارسهای آن در انتظار رسیدن. اما مأموران هم دست خالی برنگشتند. پرندهها آن قدر «خست» به خرج نداده بودند که تمام انار را بخورند. تور گردشگری راهآهن در یک روز بارانی یک افسانه را هم برای همیشه کنار زد. راهآهن شمال را «آلمانی ها» نساختند این ایتالیاییها بودند!
/ایران
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در سایت منتشر خواهد شد.
پیام های که حاوی تهمت یا افترا باشد در سایت منتشر نخواهد شد.
پیام های که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبز با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
پر بازدیدها
آخرین اخبار
نظرات